گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

شیرین زبونی های ارسلان

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 15 روز سن دارد :. ارسلان : جیب داری ؟ آره ؟ جیب داری؟  من : نه من دامن دارم جیب نداره. ارسلان : جیب نداری ؟ تو اتاقه؟(لباس جیبدار توی اتاق داری) نه ؟ من جیب دارم. روزی 20 با این مکالمه تکرار میشه. بچه ها عاشق شلوار جیب دارن. روزی 20 هم تک به تک گوشواره هام را می کشی می گی این چیه ؟ منم توضیح می دم حالا که یاد گرفتی باز  روزی 20 بار گوشواره ها را می کشی می گی گوشواله داری ؟ من گوشواله ندارم . منم می گم گوشواره مال مامان هاست چون فکر نکنم درکی از خانم و آقا داشته باشی. ---------------------------------------------- تفنگ دستش گرفته میگه  :...
9 دی 1394

دوباره پروژه شروع شد

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 15 روز سن دارد :. از شنبه پروژه اردلان را شروع کردم . البته آخر تابستون هم آمادگی داشت اما من یه اشتباهی می کردم از شورت آموزشی استفاده نمی کردم و کاملا باز می گذاشتم . یه بار هم که باباشون خونه بود وقتی اردلان از خواب بیدار شد من توی آشپزخونه بودم و ندیدمش اردلان هم جلوی در اتاق دراز کشیده و شلوارش را خیس کرد باباش هم عصبانی شد و دعواش کرد . این اولین بار بود بعد از سه روز خونه را کثیف می کرد و دیگه قهر کرد و جیشش را نگفت . گفتم که اردلان یکم ناز داره و زود هم بهش بر میخوره به نظر من خیلی احساساتی هست. اما اینبار از شورت آموزشی استفاده کردم. دیگه خسته شدم از پوشک کردن . دی...
9 دی 1394

خدا هست.شکرش

یه دوستی توی وبش نوشته بود ... دیروز که دیدم محمود داره به رضا نمازخوندن رو یاد میده، کلی کیف کردم. بعدش یادم افتاد که اعداد رو هم من به رضا یاد ندادم. رنگها رو هم همینطور. لباس درآوردن و پوشیدن رو هم همینطور. قاشق و چنگال تو دست گرفتن رو هم همینطور. و...   هیچ وقت نفهمیدم کی رضا این چیزا رو یاد گرفت. ولی من و امثال من همه چیز را خودمون تک تک به بچه ها یاد می دیم. (چند قلو دارها) بچه های شیطون. البته از نظر خودم بچه های خوبی داریم . فهمیده هستن . زیادی باهوشن و موقعیت شناس(فرصت طلب). تعریف کنم هم نظر می شیم. همین امروز ظهر داشتم می خوابوندمشون . عصبانیم کردن . همه را دعوا کردم که بخوابین هاپو می خورتون صدای گریه بی...
7 دی 1394